باد در کشتزارها میدود
گیسوانِ بید با باد میرقصد
من رویِ دامنهها نشستهام
و دستهایم ستونِ اندامم
و دامنم را باد میبرد
و گیسوانم به دنبالِ باد میرود
من رویِ دامنهها نشستهام
و با خودم فکر میکنم:
"چرا وقتهایی که باد اینگونه زیبا وزیده است
من همیشه تنها بودهام؟"
من رویِ دامنهها نشستهام
و به اندازهی آن مُرداد که دخترِ همسایه مُرد
دلتنگم..
نظرات شما عزیزان: